سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زاده ی پاییز

...

    نظر

بعضی وقتا که حتی نمیتونی باهاش حرف بزنی و درد و دل کنی فقط نوشته ها ارومت میکنن... میگردی دنبال یه پست خوب که بذاری پروفایلت،یا حتی پروفایلتو مشکی میکنی که شاید ازت بپرسه اتفاقی افتاده !؟ بعضی وقت ها هست که میخوای هر جور شده بهش بفهمونی دلت براش تنگ شده، ولی انگار نه انگار.... انگار اصلا تو رو تو عمرشم ندیده و نمیشناسه، خیلی سخته،خیلی سخته کسی که با کلی التماس اومد تو زندگیت تا فهمید بعد مدت ها بهش حس داری و اگه نباشه دلت میگیره دور تر میشه ازت، انگار یادش رفته که اون‌اول ادعای دوست داشتن و قول های تا ابد می داد... بعد اینکه اومد و وابسته کرد و رفت اخلاقت تغییر میکنه و بیچاره اطرافیانت،هر چی تو سرت آشوب هست و سر اونا خالی میکنی... از وقتی که دلت میشکنه،هیچ چیزی نمیتونه خوبش کنه حتی برگشتش،انگار باید زمان بگذره تا تو درهم و برهم زندگی فقط بره اون ته ته های حافظت... خوش به حال همه ی اونایی که همدیگه رو دوست دارن و تا اخرش کنار هم هستن،به تظاهر ادعای دوست داشتن نمیکنن... همونایی که هر دو طرف مشتاق این هستن که همدیگه رو هر چند وقت ببینن، خیلی سخته پیش کسی که دوسش داری تحقیر بشی، کاش هیچ دلبستگی یک طرفه ای نبود،خیلی دل ادم میگیره که تا میفهمن بهشون حس دارن فاصله میگیرن... بعضیا از غذا خوردن افتادن،بعضیا موهاشون ریخت،بعضیا سیگاری شدن،بعضیا دیگه کنج اتاق فقط سکوت کردن،بعضیا با دل شکسته از سر اجبار ازدواج کردن و با وجود همسر کنارشون دلشون هنوزم داغونه،بعضیام دیگه پاک بودن و ساده بودن و گذاشتن کنار و تمام بغض و عقده هاشون و سر بعدیای زندگیشون خالی کردن، چقدر تلخه،ادمایی که میان و وابسته میکنن به فکر بعد رفتنشون نیستن،که ببینن چی به سر اون نفر میاد... اینکه بعضی وقتا دلت میگیره و تنگ میشه مقصر خودتی که حبس شدی تو تاریکیت و نمیتونی بیرون بیای،مگه چیشده ! درسته که سخته ولی اینکه خدا هر صبح چشماتو باز میکنه ازت نمیخواد مثه دیروزت تکرار کنی روزتو و یه جور بگذرونی... یه ذره به خودت بیا ،یه شب تمام دلبستگی هاتو به یادت بیار،به این فکر کنی که چه کاری باهات کرد متنفر میشی از حست،هر چی دیرتر به خودت بیای میبینی اون ادمی که بودی خیلی عوض شده و دیگه راه برگشتی نیست، اینکه دیگه اهنگ شاد به دلت نمیشینه و شبا تا نصف شب بیداری،فقط روزات به سادگی میگذره ،از یه جایی باید چشماتو ببندی و به آیندت فکر کنی،به اینکه یه روزی پیر میشی، نذار اون وقت بگی چرا جوونی نکردم.. تو میتونی باور کن خودتو هیچکسی جز خودت مهم تر نیست...

 

ایمان_سوادکوهی


...

    نظر

سالها بعد نه همسرم هستی

نه اسم فرزندم

سالها بعد تو تنها زخمی هستی که هیچکس و هیچ چیز 

نمی تواند مرحمی برای آن باشد.


...

اگر آدمِ اشتباهیِ زندگیِ همدیگه هم هستید؛ آدمِ اشتباهی خوبی باشید.

نزنید، نشکونید، داغون نکنید زندگیِ همُ...

 

فاطمه صابری نیا


...

    نظر

هرگز تمامت را برای کسی رو نکن
بگذار کمی دست نیافتنی باشی
آدمها تمامت که کنند، “رهـــــایت” می کنند . . .


نتوانستم،نتوانستی...

    نظر

خواستن همیشه توانستن نیستy
من تو را می خواستم، توانستم؟
لب داشتم بوسه خواستم، توانستم؟
دست داشتم، آغوش
توانستم؟
گاهی خواستن توان ندارد
زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن
نمی رسد که نمی رسد!

من ساده می گویم
اگر چشم هایت مرا می پسندید
کارهای عجیب می کرد
دیوانگی های عجیب و غریب
چیز زیادی نمی خواستم
فقط سری که شب ها روی سینه ات بخواب رود
روزها زود بلند می شدم
و آنقدر دوستت می داشتم
که نفهمیم چگونه پای هم پیر شدیم.

من تو را برای پایان خستگی هایم
نمی خواستم
فقط می خواستم
جای آه!
دهانم گرم اسمت باشد
"عزیزم"هایی که قبض برق خانه را
پرداخت نمی کنند اما
کاری با چشم های تو می کنند
که اتاق شب هم نور داشته باشد!

من خواستم دوستم داشته باشی
باشی...
همین!
من همین کار ساده را از تو
خواستم
توانستی؟
توانستم؟


...

    نظر

شازده کوچولو گفت:

بعضی کارا، بعضی حرفا

بدجور دل آدمو آشوب میکنه

گل گفت مثل چی؟

شازده کوچولو گفت:مثل وقتی که میدونی دلم برات بیقراره و کاری نمیکنی...